کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

ماجرای آقای پلیس و کسرا در پارک

    صبحها وقتی پسرم از خواب بلند میشه یک کمی نرمش میکنه و دست صورتشو که شست و یک صبحونه خوب هم که خورد میاد سراغ اسباب بازیهاش و با اونها سرگرم میشه با تمام سرگرمیهایی که داره رفتن به پارک خیلی خوشحالش میکنه و تا دیر وقت هم به بازی ادامه میده حتی اگه بچه ای تو پارک نباشه . خلاصه یکروز از یک افسر پلیس که نزدیک پارک بود خواهش کردیم تا بهش تذکر بده که دیگه وقت بازی تمومه و باید در پارک راببندیم و اونهم قبول کرد.ماجرا به اینجا   ختم نمیشه از اون روز تا حالا داستانهای زیادی تعریف کردم که پلیس ها خیلی خوبند  ماهم پلیس ها را دوست داریم چون اونها اجازه نمیدن تا کسی ما را اذیت کنه   و با...
12 ارديبهشت 1391

ماجرای آقای پلیس و کسرا در پارک

صبحها وقتی پسرم از خواب بلند میشه یک کمی نرمش میکنه و دست صورتشو که شست و یک صبحونه خوب هم که خورد میاد سراغ اسباب بازیهاش و با اونها سرگرم میشه با تمام سرگرمیهایی که داره رفتن به پارک خیلی خوشحالش میکنه و تا دیر وقت هم به بازی ادامه میده حتی اگه بچه ای تو پارک نباشه . خلاصه یکروز از یک افسر پلیس که نزدیک پارک بود خواهش کردیم تا بهش تذکر بده که دیگه وقت بازی تمومه و باید در پارک راببندیم و اونهم قبول کرد.ماجرا به اینجا ختم نمیشه از اون روز تا حالا داستانهای زیادی تعریف کردم که پلیس ها خیلی خوبند ماهم پلیس ها را دوست داریم چون اونها اجازه نمیدن تا کسی ما را اذیت کنه و با شعر پلیس بهش گفتم که باید به مقرارات و پلیس...
12 ارديبهشت 1391

شعر کودکانه

اتل متل توتوله بچه خوب چه جوره؟ بچه خوب مهربونه لباش همیشه خندونه بچه خوب مو دبه منظم و مرتبه به هر کجا که میره سلام یادش نمیره بچه خوب تمیزه پیش همه عزیزه ...
11 ارديبهشت 1391

شعر کودکانه

    اتل متل توتوله                             بچه خوب چه جوره؟  بچه خوب مهربونه                       لباش همیشه خندونه بچه خوب مو دبه                             منظم و مرتبه به هر کجا که میره   &...
10 ارديبهشت 1391

شیطنت های کودکانه کسرا

د یروز دایی جون محمد با خانمش به خونه ما اومدن وقتی بوفه وارونه ما را دیدند کلی خندیند و گلهای خونه که از دسترس کسرا خان جمع شده و بروی بوفه قرارگرفته بود و لامپ لوستریی که روشن نمیشد همه حکایت از شیطنت های کسرا گلی داشت، وقتی دایی جون از کسرا پرسید که چرا لوسترتون خاموشه گفت بابام لامپها را شل کرده که دست نزنم ،من میرم بالای مبل چراغ ها را روشن میکنم . وقتی بالا پایین رفتنها و پرشهاش و سقوط آزادش را از میز و مبل دیدند گفتند خیلی واسش صدقه بذار،کسرا هم کلی باهاشون حرف زد وبا خوندن نازنین ناز نکن و حرکات نمایشی سرگرمشون کرد ...
9 ارديبهشت 1391

صفات خوب آقا کسرا

کسرا  نسبت  به سنش بسیار عاقلانه عمل میکنه  ،درسته که خیلی وقتها باید بهشون بصورت مداوم بعضی حرف ها را تکرارکنیم تا از یادشون نره و این هم به خاطره پائین بودن سن وسالشونه،ولی هر وقت که ما به مهمونی میریم من بهش ،میگم مامان جون اول سلام   کن بعدش هم به چیزی دست نزن اگه هم چیزی خواستی از اونها  اجازه بگیر و مودب   بودن را بهش یادآوری میکنم و انصافا  به خاطر  همین خصوصیاتش تو دل همه جا داره.   ...
4 ارديبهشت 1391

صفات خوب آقا کسرا

کسرا نسبتبه سنش بسیار عاقلانهعمل میکنه ،درسته که خیلی وقتها باید بهشون بصورت مداوم بعضی حرف ها را تکرارکنیم تا از یادشون نره و این هم به خاطره پائین بودن سن وسالشونه،ولی هر وقت که ما به مهمونی میریم من بهش،میگم مامان جون اول سلام کن بعدش هم به چیزی دست نزن اگه هم چیزی خواستیاز اونهااجازهبگیر و مودب بودن را بهش یادآوری میکنم و انصافا به خاطرهمین خصوصیاتش تو دل همه جا داره. ...
4 ارديبهشت 1391

جملیه گویی

  جمله گویی کسرا حدوده یکی دو ماه پیش بود که پسرم جمله گویی را شروع کرد،با این جمله که مامان  ساعت چنده و منهم گفتم ساعت دهه از باباش هم پرسید دوباره و چندباره پرسید مامان ساعت چنده منهم به شوخی گفتم شستم رو بنده  اونقدر از این جمله خوشش اومده که  همش راه میره و تکرار میکنه،همینطور از شعر کلاه قرمزی خیلی خوشش میاد،تو خونه می دوه و میخونه آقای راننده ماشین را بزار تو دنده ،شعر نازنین ناز نکن نریمان را هم که انیمیشته و عروسکی را خیلی دوست داره و همیشه نوی خونه در حال دویدن و خوندن  این موزیک ویدئوست هر کسی هم که به خونمون میاد با دویدن و خوندن  اجرا میکنه. ...
4 ارديبهشت 1391

جملیه گویی

جمله گویی کسرا حدوده یکی دو ماه پیش بود که پسرم جمله گویی را شروع کرد،با این جمله که مامان ساعت چنده و منهم گفتم ساعت دهه از باباش هم پرسید دوباره و چندباره پرسید مامان ساعت چنده منهم به شوخی گفتم شستم رو بنده اونقدر از این جمله خوشش اومده که همش راه میره و تکرار میکنه،همینطور از شعر کلاه قرمزی خیلی خوشش میاد،تو خونه می دوه و میخونه آقای راننده ماشین را بزار تو دنده ،شعر نازنین ناز نکن نریمان را هم که انیمیشته و عروسکی را خیلی دوست داره و همیشه نوی خونه در حال دویدن و خوندن این موزیک ویدئوست هر کسی هم که به خونمون میاد با دویدن و خوندن اجرا میکنه. ...
4 ارديبهشت 1391

آرین مهمان کسرا

آرین پسر دایی امیر، دیروز ظهر مهمان ما بود.آرین یکسال و چند ماه از کسرا بزرگتره وقتی ما برای عید به خونشون رفتیم کسرا خیلی خوشحال بودو اصلا دوست نداشت از خونه دایی امیر بریم واز وقتی هم که به تهران اومدیم بهم  میگفت قصه آرین  بگو دیروز با اینکه سر وسایلی مثل ماشین و جوجه های کسرا باهم   دعوا کرده و به هم حمله ور میشدند ولی به دوتا شون خیلی خوش گذشت و دوست نداشتند تا از هم جدا بشن مخصوصا کسرا که برای رفتن به پارک اسرار داشت تو ماشین دایی  جون بره ،تو پارک هم  حسابی بازی کردند  یکدفعه طوفان شدیدی گرفت که مجبور شدیم ، از پارک  بیرون بیایم.اونها واس...
2 ارديبهشت 1391